نقد مقدمه‌ی ابن خلدون در کتاب العِبر

از wikithaqalayn
پرش به: ناوبری، جستجو

محتویات

بیوگرافی اولیه ابن خلدون

نام: عبدالرحمن ابن محمد ابن ابن خلدون مغربی

متوفی: ۸۰۸ هجری قمری - ۱۴۰۵ میلادی

علت شهرت: نگاه علمی به تاریخ - پیشتاز مطالعات علمی تاریخی - مورد احترام جامعه‌شناسان

آغازگران تضعیف عقیده مهدویت

  • ابن خلدون
  • غزالی
  • محمد زکریای رازی
  • ابن هیثم

چرا مقدمه کتاب العبر مهم است؟

این کتاب، کتابی است تاریخی که از جهت بیان تاریخ اهمیت چندانی ندارد زیرا مقدم بر او کتاب‌های تاریخ متعددی وجود دارد. آنچه اهمیت دارد، مقدمه‌ای است که بر العِبَر نوشته است. این مقدمه محل تحلیل‌های تاریخی و جامعه‌شناختی او است. حجم این مقدمه نسبتاً زیاد است حدود ۵۰۰، ۶۰۰ صفحه در زبان عربی بوده که در فارسی، در دو جلد تقریباً ۷۰۰ صفحه‌ای ترجمه شده است.

ادعای گزاف سرداب حله

متن ادعا

در مورد شیعه امامی ایشان این را بیان می‌کند که شیعیان امامی معتقد به امام غائب هستند و اینها چاه و سردابی در شهر حله دارند. شما نگاه کنید این میزان اطلاعات یکی از بزرگترین تاریخ‌دانان اهل‌سنت درباره‌ی شیعه است! ببینید چطور جاهلانه حرف می‌زند. می‌گوید اینها یک چاه و سردابی شهر در حله (شهری شیعه‌نشین نزدیک نجف و کربلا) دارند. نزدیک غروب آفتاب می‌روند دور آن چاه جمع می‌شوند و به صورت دسته‌جمعی شروع به دعوت صاحب الزمان علیه السلام می‌کنند. هر شب پس از نماز مغرب بر سر این سرداب می‌ایستند و مرکبی برای امام زمان می‌آورند و با بانگ بلند نام او را دسته‌جمعی بر زبان می‌آورند و وی را به ظهور و خروج از سرداب دعوت می‌کنند تا آنکه تیرگی شب فرا می‌رسد و ستارگان پدید می‌آیند آنگاه پراکنده می‌شوند و آن امر را به شب آینده موکول می‌کنند. هرشب این‌گونه انتظار ظهور می‌کنند (رجوع کنید به ۳۸۱ کتاب).

ابن خلدون حتی به این نکته هم توجه ندارد که سردابی که در شیعه مورد گفتگو است در حله نیست در سامرا است، دقت می‌کنید؟ و بعد هم اینکه شیعه، صاحب الزمان علیه السلام را ساکن سرداب نمی‌داند.

آیا شیعه اعتقاد به زندگی امام زمان علیه السلام در سرداب دارد؟

اربلی صاحب کشف الغمة از علمای شیعه (متوفی ۶۹۲ هـ) و حدود ۱۵۰ سال قبل از ابن خلدون می‌زیسته است.

او می‌گوید من در سفر حج حافظ محمد ابن یوسف گنجی شافعی را دیدم و او کتاب «البیان فی أخبار صاحب الزمان علیه السلام» خودش را به من عرضه کرد خیلی از کتاب خوشم آمد و از او اجازه استنساخ گرفتم، به من اجازه داد. از این کتاب نسخه برداشتم و اکنون کل کتاب را در فصل امام دوازدهم کتاب کشف الغمة نقل می‌کنم که شما بدانید اهل سنت هم به مهدویت معتقد هستند.

در جلد سوم کتاب کشف الغمة کل البیان فی أخبار صاحب الزمان علیه السلام را (البته کتاب حجیم نیست) را آورده تا می‌رسد به فصل بیست و پنجم کتاب البیان و می‌گوید که در اینجا جناب گنجی شافعی اثبات کرده که مهدی در ایام غیبت در چاه و سردابی زندگی می‌کند و از آنجا بیرون نمی‌آید تا زمان ظهورش و این مسأله مانعی ندارد که خدا اگر بخواهد یک فرد را در ته یک چاهی سالیان درازی زنده نگه دارد بعد رفته تلاش کرده استدلال بیاورد به اینکه زنده بودن در ته چاه استبعادی ندارد! دقت کنید که حافظ گنجی شافعی دارد این مطالب را می‌گوید و اربلی از او در کتاب کشف الغمة دارد نقل می‌کند.

تا به اینجا، بدون تصرفی در حرف گنجی شافعی، عین حرف‌هایش را نوشته، تنها جایی که ایشان بر کتاب گنجی شافعی در کشف الغمة پاورقی اعتراضی زده اینجا است. می‌گوید آقای گنجی شافعی این یاوه را شما از کجا آورده‌اید؟ چه کسی می‌گوید صاحب الزمان علیه السلام در سرداب است؟ که گفته صدها سال ته یک چاه زندگی می‌کند؟ این عقیده را شما از کجا آورده‌اید؟ در شیعه کسی همچین حرفی نمی‌زند. شما اگر می‌گویید از کجا می‌گویید این حرف را؟ اربلی اعتراض تندی به گنجی شافعی در این زمینه می‌کند.

اربلی در سال ۶۹۲ فوت کرده توجه می‌کنید؟ پس لااقل صد و ده دوازده سال قبل از ابن خلدون ما سند تاریخی داریم که شیعه معتقد به امام غائب به معنی امام چاه نشین نیست.

پس این اعتقاد شیعه نبوده است و جالب اینجا است که بدانید گنجی شافعی در کتاب البیان باب بیست و پنجم امام غائب را به معنی امام چاه نشین از شیعه گزارش نمی‌کند. اصلا اسمی از شیعه نمی‌آورد. بلکه به عنوان عقیده خودش مطرح می‌کند و برای این عقیده برهان و استدلال می‌آورد و از این عقیده دفاع می‌کند.

ابن خلدون اعتقاد به امام سرداب نشین را از کجا آورده است؟

بزرگ‌ترین شخصت تاریخ‌دان اهل سنت بلکه اسلام، یعنی ابن خلدون مغربی دارد یاوه سرایی می‌کند. اینها در حوزه‌های دیگر سند می‌آورند وقتی می‌رسند به بحث شیعه‌ی امامی پرت و پلا می‌گویند، بی سند حرف می‌زنند. روی وهمیات خودشان صحبت می‌کنند. به جای اینکه از شیعه سند بدهند حرف‌های باطل بزرگان اهل سنت را در این جهت تکرار می‌کنند. من می‌دانم سند ابن خلدون تو این جهت چه است، البته ابن خلدون سند نقل نکرده ولی من دیده‌ام، ابن خلکان ــ که حدود صد، صد و پنجاه سال قبل از ابن خلدون است ــ عین این حرف را در کتاب خودش آورده و چون دانشمند بزرگی است به احتمال قوی ابن خلدون از روی او این حرف‌ها را رونویسی کرده است.

چرا ابن خلدون اصرار به تضعیف مهدویت دارد؟

ایشان در این مقاله، به دنبال مقابله با فاطمیون و اسماعیلیه است. اسماعیلیه از بعد از حکومت فاطمیون در شمال افریقا که از قرن سوم شروع شد تا نیمه قرن پنجم، ادامه پیدا کرد یعنی حدود کم تر از سه قرن فاطمیون قدرتمندانه در آنجا حکومت کردند. اصحاب حسن صبّاح در نزدیک قزوین حکومت کردند هر دوی اینها یک تهدیدی برای دولت‌های اهل سنت در آن زمان بوده‌اند. همچنین قبل از آنها دیلمیان در ری حکومت بسیار قوی و فرهنگی در ایران بودند اینان یک تهدید برای دول اهل سنت بودند. بنابراین خلفای اهل سنت به دانشمندان صله می‌دادند، آنها را تشویق می‌کردند علیه اسماعیلیه و باطنیه کتاب بنویسند. کما اینکه غزالی در قرن ششم دو، سه کتاب علیه باطنیه نوشت.

ابن خلدون در قرن هشتم در این کتاب یک فصل علیه اعتقاد بنیادین باطنیه و اسماعیلیه یعنی مهدویت نوشت؛ چون آغازگر دولت فاطمی القائم بامر الله بوده است. «القائم بامر الله» بودن لقب او، یعنی ندای مهدویت در بین شیعه خیلی آشکار بوده است. لذا ایشان آمده پایه‌ی مهدویت را بزند با مهدویت مبارزه و مقابله کند روایاتش را ضعیف تلقی کند تا به این ترتیب به اصطلاح زیر بنای عقیده فاطمیون و شیعه را تضعیف کند.

بنابراین ابن خلدون در این کتاب در بحث مهدویت، به دنبال بحث علمی نیست. اصلا او تخصصی در حوزه کلام یا حوزه حدیث ندارد تا بخواهد در حوزه مهدویت بحث علمی کند. او متخصص تاریخ است، او متخصص جامعه‌شناسی است. اما چرا ورود در این بحثی کرده که در این زمینه ورودی نداشته تخصصی نداشته؟ می‌خواهد در واقع یک بحث سیاسی کند؛ می‌خواهد پایه شیعه را بزند. می‌خواهد پایه فرهنگ شیعه را ضعیف قلمداد کند.

آیا فقط ۷ محدث سنی احادیث مهدوی را گفته‌اند؟

  • ابن خلدون فقط ۷ نفر را نام می‌برد از قرن ۴ و قرن ۳ کسی را نام نمی‌برد: ترمزی - ابن ماجه قزوینی، حاکم نیشابوری، تبرانی، و ابویحلی موسمی
  • کل احادیث را هم حدود ۲۸ تا می‌داند در حالی که حدود ۳۰۰ تا حدیث
  • اما حدود ۷۰ نفر بودند تا قبل از قرن ۹
  • سلیمان ابن داود طیالسی - متوفی ۲۰۴ - در کتاب المسند
  • عبدالرزاق صنعانی (استاد بخاری) - ۲۱۱ - کتاب الصنف (۱۵ جلد) در جلد ۱۱ باب المهدی (ضرب المثل «عبدالرزاق هم از این حدیث خبر ندارد» نشان از تسلط عبدالرزاق در امر حدیث اهل سنت است).
  • نعیم بر حماد مروزی - متوفی ۲۳۰ معاصر امام هادی علیه السلام - کتاب الفتن و الملاحم - ۱۵۰ تا حدیث
  • ابن ابی شیبه کوفی متوفی ۲۳۵ - ۲۰ سال قبل از تولد امام زمان علیه السلام - کتاب المصنف (۹ جلد) - باب ما ورد فی المهدی
  • احمد بن حنبل شیبانی (رئیس حنبلی‌ها) - متوفی ۲۴۱ - ۱۴ سال قبل از میلاد امام زمان علیه السلام - روایات بر اساس الفبای نام راوی آقای جلالی - کتاب احادیث المهدی من مسند احمد بن حنبل - حدود ۱۰۰ حدیث مهدوی
  • عبدالله ابن عبدالرحمان دارمی ثمرقندی - متوفی ۲۵۵ - کتاب السنن
  • اسماعیل بن ابراهیم بخاری - متوفی ۲۵۶ - صحیح بخاری - باب نزول حضرت عیسی علیه السلام - باب لشگر سفیانی - باب دجال
  • مسلم ابن حجاج نیشابوری - متوفی ۲۶۱

راویان احادیث مهدوی در اهل سنت چه کسانی هستند؟

ابن خلدون ۸ نفر را نام می‌برد:

  • امیرالمؤمنین علیه السلام
  • ابن عباس
  • عبدالله بن عمر
  • عبدالله بن مسعود
  • طلحه
  • ابوهریره
  • انس بن مالک
  • ابن حارث

در حالی که متجاوز از ۵۰ نفرند - خود آن ۲۸ حدیث ابن خلدون ۱۴ راوی دارد!

رد ادعاهای ابن خلدون برای نفی روایات مهدویت

ردّیّه احمد بن صدیق الغماری بر ابن خلدون

ابن خلدون می‌گوید من همه احادیث را آورده‌ام و بیشتر از ۲۸ تا نیست.

الغماری در کتاب ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون: من تا ۱۰۰ تا کامل می‌کنم نه اینکه ۱۰۰ تاست بیشتر است من تا ۱۰۰ می‌آورم.

دیگر آثار اهل سنت درباره‌ی مهدویت

  • البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان: اثر علامه متقی هندی حنفی صاحب کنز العمال (معروف به بحارالأنوار اهل سنت) در جواب رد ادعای سیدمحمد جونپوری (صوفی مدعی مهدویت در قرن نهم و دهم هند) ۲۶۳ روایت در این کتاب آورده است.
  • عقد الدُّرر في أخبار المنتظر: مفصل‌ترین کتاب اهل سنت در مهدویت بوده که مؤلف آن، سلمی مقدسی شافعی متوفی ۶۸۵ است. ۴۷۸ حدیث آورده از ۴۵ اثر مهدوی که بعضی‌هایش را الآن نداریم.
  • الرد علی من انکر الحادیث الصحیحة الواردة فی المهدی: مؤلف این کتاب، عبدالمحسن بن حمدالعباد، استاد دانشگاه مدینه منوره و عضو هیأت علمی آن دانشگاه، حدود چند صد حدیث در رد کتاب قاضی القضاة قطر در حدود ۴۰ سال قبل با نام «لا مهدی منتظر بعد الرسول خیر البشر» دارد. این کتاب را آقای خسروشاهی به فارسی به نام مصلح آسمانی چاپ کرده است.

معتقدین به تواتر احادیث مهدوی در اهل سنت

  • ابوالحسن محمد بن حسین عامری سجستانی متوفی ۳۶۳
  • احمد بن ابی خیثمه متوفی ۲۷۹
  • ثامر هاشم العمیدی - محقق شیعی لبنانی ایشان در کتاب دفاع عن الکافی ۴۰ تا از آرای محدثین سنی آورده که معتقد به تواتر احادیث مهدوی هستند

ادعای گزاف ابن خلدون در مورد صحیحین

اجماع محدثان در این است که آنچه را بخاری مسلم آورده‌اند مقرون به صحت است و اجماع امت بر این است که باید احادیث آنها، یعنی بخاری مسلم، تلقی به قبول شود و به آنها عمل شود و اجماع، خود بزرگترین و نیکوترین وسیله حمایت و دفاع است و جز صحیحین دیگر کتب حدیث این منزلت را ندارند.

فهم ناصحیح ابن خلدون از قاعده تقدم جرح بر تعدیل

ایشان برای نقد بعضی از روایات مهدوی از این قاعده استفاده می‌کند با این استدلال که اگر ما در ذیل نام یک راوی مثلا فضل بن خلیفه، اسد بن موسی، ابراهیم بن ماجر، بشیر بن نهیج و مانند این، (مراجعه کنین به کتب علم رجال)، دیدید ۴ نفر از ایشان تمجید کردند، ایشان را معتبر و روایاتش را قابل اعتنا میدونند، یک نفر گفته؟ نه من به او اعتمادی ندارم! ما باید جرح را احتیاطا بر تعدیل مقدم بداریم و روایات آن فرد را کنار بگذاریم، توجه فرمودید؟

پاسخ الغماری به ادعای تقدم جرح بر تعدیل

آقای احمد بن صدیق الغماری به این سخن ایشان جواب داده که آقای ابن خلدون شما در حوزه‌ای که ورود نداری دخالت نکن! سنجش اعتبار روایات، کار یک مورخ نیست، کار یک محدث خبیر و یک رجالی بزرگه، همیشه جرح بر تعدیل مقدم نیست، تا چه کسی جرح کرده باشد و چه کسی تعدیل کرده باشد. نسبت اینها و فاصله اینها با آن راوی چه مقدار باشد، شخصیت هر کدام از اینها چگونه باشد، آیا آیا قرائن بر تعدیل این فرد گواهی دارد یا بر جرح این فرد گواهی دارد؟ قاعده‌ای نیست که شما مکانیکی بگویی همیشه جرح بر تعدیل مقدم است.

آقای احمد بن صدیق الغماری می‌گوید که اگر همواره جرح بر تعدیل مقدم است یک حدیث در دین باقی نمی‌ماند، چون در هر حدیثی به کتب رجال مراجعه کنید، همیشه یک نفر را، ولو در بزرگان، با قائده‌ای که ایشان همه‌ی روایات مهدویت را ذبح کرده است، پیدا می‌کنید که نسبت به آن به صورت سوء ظن و در مقام جرح سخن گفته باشد. اصلا در خود این قائده بحث است و به مفهومی که او فهمیده، نیست.

بعد آقای احمد بن صدیق الغماری آمده در حدود ۱۰۰ صفحه تک تک ۲۸ روایت را می‌آورد، استدلالات ابن خلدون در نقد آن حدیث، در تضعیف آن راوی و نقد آن حدیث بیان می‌کند، و به یک‌یک آنها جواب می‌دهد و اثبات می‌کند که این تضعیف بیمورد بوده، این جرح غلط و ناشیانه است. ایشان در ذیل حدیث شماره‌ی ۲، می‌گوید که راوی این روایت عاصم بن ابی النجود (توجه داشته باشید، عاصم بن ابی النجود کیست؟ حافظ کل قرآن، و راوی مشهور قرآن. قرآنی که الآن در جهان اسلام مردم می‌خوانند به روایت عاصم بن ابی النجود است)، حافظ کل قرآن بوده، ولی آن‌گونه که از نقل‌ها برمی‌آید، ایشان در حفظ قرآن قوی بوده، در حفظ روایات قوی نبوده، آخر این چه حرفی است؟! مگر حافظه آدم دو جور است، بگوید حافظه ایشان در شعر سعدی خوب و در شعر حافظ خراب است! اصلا خنده دارد این حرف.

سرانجام ایشان روایات عاصم بن ابی النجود را نمی‌پذیرد. این روایت را نقد می‌کند در حالی که توجه ندارد که اگر عاصم بن ابی النجود روایاتش قابل پذیرش نباشد شما چطور از قرآن می‌توانید دفاع کنید؟! یعنی همان طوری که گفتم بر سر شاخه، بُن می‌بُرید! تو آمده‌ای مهدویت را بزنی حواست نیست که داری قرآن را می‌زنی! حالا ایشان می‌خواهد مهدویت را از سر تعصب تضعیف کند بی‌توجه به اینکه دارد اصل قرآن را تضعیف می‌کند، ایشان نقل می‌کند که فلان کس گفته در حفظ عاصم بن ابی النجود عیبی است، گفته است که هیچ مردی را نیافتم که نام او عاصم باشد جز اینکه در حفظ، او را در مرتبه‌ای پست یافتم، آخر این هم حرف شد؟ هر کسی اسمش عاصم است خلاصه حافظه خوبی ندارد؟! توجه می‌کنید؟ یا مثلا، ذهبی گوید او در حفظ و قرائت قرآن قابل اعتماد است ولی در حدیث مقامی فروتر از آن دارد، توجه کردید؟ شما نگاه کنید، او به هر دری می‌زند برای اینکه روایت مهدویت را تضعیف کند حالا سرانجام منجر به این می‌شود، که آن کسی که قرآن متکی بر قرائت و نقل اوست او را تضعیف می‌کند، متوجه هستید؟ درحالی که تو داری لطمه اساسی‌تری به دین می‌زنی.

این یه نمونه‌ای از برخوردهای به اصطلاح تعصب آلود او نسبت به مسائل است.

نفی احادیث مهدوی اگر صراحتاً نام مهدی در آن نباشد

ابن خلدون در حدیث ۷ و ۱۰، وقتی که هیچ عذری برای نقد راویان حدیث پیدا نمی‌کند، که این حدیث را بخواهد رد کند یا تضعیف کند، می‌گوید این حدیث را به عنوان حدیث مهدویت نمی‌پذیرم چون نامی از مهدی در این حدیث نیامده است. حالا حدیث هفتم چیست؟ حدیثی است که ‌ام‌سلمه از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که مردی از مدینه به سوی مکه می‌گریزد ــ منظور حضرت مهدی علیه السلام است ولی اسم نیاورده است ــ گروهی از مردم مکه نزد وی می‌آیند و او را بیرون می‌آورند ــ در حالی که او اکراه دارد ــ و در میان رکن و مقام با او بیعت می‌کنند آن‌گاه لشکریانی از شام برای نبرد با او گسیل می‌شوند. آن لشکر در منطقه بیداء دچار خسف می‌شود و به این ترتیب او غلبه پیدا بر لشکر شام می‌کند و ثروت را بین مسلمانان تقسیم می‌کند. هفت سال بین مردم حکومت می‌کند. ابن خلدون می‌گوید چون اسم مهدی اینجا نیامده من این حدیث را به عنوان حدیث مهدویت نمی‌پذیرم.

جالب اینجا است بدانید این جناب ابن خلدون در حدیث ۲، ۳، ۴، ۵، ۷، ۱۱، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۷، ۲۲، ۲۵، ۲۷، ۲۹، در این روایات هم نام مهدی نیامده بعد آن روایات را به عنوان مهدویت می‌پذیرد، چرا اینجا نمی‌پذیرد؟! چرا این عذر را آنجا نمی‌آورد ولی اینجا می‌آورد؟ زیرا آنجا عذر دیگری پیدا کرده است!

پاسخ الغماری به رد احادیثی که نام مهدی در آن نیست

جناب ابن خلدون بفرمایید این حدیث راجع به چه دارد صحبت می‌کند؟ راجع به چه کسی دارد حرف می‌زند؟ اگر بگوییم بیش از ۵۰ تا محدث اهل سنت این احادیث را در ابواب مهدی در کتب خود آوردند، کم گفتیم یعنی همه آنها خطا کردند؟!

نفی احادیث مهدوی در صورت گرایش راوی به تشیع

ابن خلدون در حدیث ۳، ۵، ۱۵، ۱۹، ۲۲، در پنج تا حدیث، می‌گوید بعضی راویان اینها شیعه‌اند. بعد هم می‌گوید اینها گرایش به تشیع دارند لذا اصلا روایتشان را نمی‌پذیرم.

آقای ابن خلدون در نقل حدیث صدوق بودن راوی اهمیت دارد نه مذهبش، این همه در بخاری و مسلم روایت نقل کردند، این را از احمدبن صدیق نقل می‌کنم.

پاسخ الغماری به اشکال گرایش راوی به تشیع

او می‌گوید که بخاری و مسلم از خوارج نقل حدیث کردند یعنی خوارج را قبول داشتند. از مرجعی نقل حدیث کردند از قدری نقل حدیث کردند از جبری نقل حدیث کردند که نمونه‌هایش را احمد بن صدیق بیان می‌کند. چرا؟ چون در بیان در نقل افراد قابل اعتمادی بودند، دروغگو نبودند ضبوط بودند. مذهب راوی که دخالتی در قبول یا عدم قبول روایتش ندارد. ما در آثار شیعه راویانی داریم سنی‌اند، راویانی داریم زیدی‌اند مثل ابوالجارود، اینها زیدی مذهب بودند، ولی چون فرد قابل اعتمادی بودند برای ما اهمیتی ندارد، توجه فرمودید؟

لذا مذهب راوی نمی‌تواند جهتی برای کنار گذاشتن راوی به حساب بیاید، دقت می‌فرمایید؟

باز هم ایشان چون کم آورده این کار را کرده‌است، یعنی نتوانسته اشکال دیگری مثلا به فضل بن خلیفه که از بزرگان روات است، بگیرد این مسئله را بیان می‌کند.