شهادت امام رضا

از wikithaqalayn
پرش به: ناوبری، جستجو

بسم الله الرحمان الرحیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

سیما مولانا بقیة الله في الأرضین

و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین

خشت کج

⁉️ در واپسین روزهای عمر رسول خدا...

«هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ...»

‌👥 عبدالله بن عبّاس گويد: چون زمان رحلت #رسول_خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرا رسيد، گروهى از مهاجرین و انصار در خانه حضور داشتند.

‌📝 رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: بيائيد نامه‌اى براى شما بنويسم تا هرگز پس از آن گمراه نشويد.

‌📖 کسی گفت: چيزى نياوريد كه درد بر او غلبه كرده؛ قرآن نزد شما هست و كتاب خدا ما را كافى است.

‌♨️ ميان اهل خانه اختلاف افتاد و به مخاصمه پرداختند؛ عدّه‌اى مى‌گفتند: برخيزيد (كاغذ بياوريد) تا رسول خدا برايتان بنويسد و عدّه‌اى ديگر مانع شدند.

‌👈🏻 چون سر و صدا بلند شد و اختلاف بالا گرفت، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: از نزد من برخيزيد (و مرا تنها بگذاريد).

‌ ⚫️ ابن عبّاس هميشه مى‌گفت: تمام مصيبت‌ها از همان وقتى آغاز شد كه با اختلاف و شلوغ‌كارى خود، مانع از آن شدند كه رسول خدا آن نوشته را برايمان بنويسد.

‌اعتراف عمر ۱

📚 الأمالي (للمفيد)، ص ۳۶

اعتراف عمَر به ممانعتش از مکتوب شدن دستور پیامبر اکرم(صلّى الله عليه وآله) مبنی بر خلافت امیرالمؤمنین(عليه السلام)

ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه (۱۲: ۲۰ – ۲۱) از كتاب "تاريخ بغداد" تأليف احمد بن ابى طاهر بغدادى، از عبدالله بن عباس نقل كرده است که گفت: در زمان خلافت عمَر بر او وارد شدم و ازم پرسید: پسر عمويت بزرگ شما اهل بیت را در چه حالى ترك كردى و پيش من آمدى؟

گفتم: در حالى كه با دَلو خود از چاه براى نخلستانهاى فلانى آب میكشيد و قرآن میخواند.

پرسيد: اى عبد اللّه... آيا هنوز در دلش چیزی از امر خلافت مانده است؟

گفتم: بله.

پرسيد: آيا هنوز گمان میكند كه رسول خدا او را نصب كرده است؟

گفتم: بله، و بالاتر اينكه از پدرم درباره آنچه او ادعا میكند پرسیدم و پدرم پاسخ داد: او راست میگويد.

عمر گفت: او نزد رسول خدا جايگاه والايى داشت، ولى اين چيزى نیست كه حجتى را اثبات كند یا عذرى را برطرف نمايد. پيامبر در زمانى جايگاه او را بالا میبرد و هنگام وفاتش تصميم داشت كه به اسم وى براى جانشينى خود تصريح كند اما من از آن جلوگيرى كردم به خاطر دلسوزى نسبت به اسلام و نگه داشتن دین!. نه به صاحب این خانه (کعبه) قسم كه قريش بر وی اتفاق نظر نخواهند کرد، و اگر او خلافت را بدست میگرفت عربها از هر سو بر ضدش شورش و نافرمانی میكردند! رسول خدا دانست كه من آنچه در ذهن اوست را دریافتم لذا متوقف شد، و خدا نمیپذیرد كه چیزی جز آنکه مقدر کرده را جاری کند!

اعتراف عمر ۲

و در همان مصدر (۱۲: ۷۸ – ۷۹) باز به نقل از ابن عباس آمده است که: در سفر عمَر به شام همراهش بودم و در راه به من گفت:

اى پسر عباس، از پسر عمويت گلايه دارم؛ از او خواستم كه همراهم بیاید اما نیامد. هنوز او را غمناک میبينم! به نظر تو اندوهش بخاطر چيست؟ گمان میكنم بخاطر از دست دادن خلافت هنوز دلخور است؟!

گفتم: همين طور است. او گمان میكند كه رسول خدا او را براى خلافت معين كرده.

عمر گفت: اى پسر عباس، رسول خدا خلافت را برای او میخواست اما چه میشود كرد كه خدای بلندمرتبه نخواست او خلیفه شود؟! رسول خدا چيزى را خواسته بود و خدا چيز ديگرى را خواسته بود! و خواستِ خدا محقق شد و خواستِ رسول خدا انجام نشد! مگر هرچه رسول خدا بخواهد انجام میشود؟! رسول خدا در هنگام وفاتش خواست او را براى خلافت معين كند، امّا من از ترس فتنه و برای گسترش اسلام راه را بر او بستم! رسول خدا هم دانست که چه درون من است و متوقف شد!

📚 تاريخ تحقيقى اسلام (ترجمه موسوعه) ۴: ۵۶۰، پاورقی حدیث دوات و کتف

موسوعة التاريخ الإسلامي ۳: ۶۸۸ – ۶۸۹، في هامش حديث الدواة والكتف

ادامه‌ی خشت کج

روایت کافی شریف درباره‌ی شهادت پیامبر ص

روزى اميرالمؤمنين عليه السلام به ابوبكر فرمود: ﴿وَ لاَ تَحْسَبَنَ‌ الَّذِينَ‌ قُتِلُوا فِي‌ سَبِيلِ‌ اللَّهِ‌ أَمْوَاتاً بَلْ‌ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ‌ يُرْزَقُونَ‌﴾؛ یعنی: «و كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده مپندار، بلكه آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند.»

و من گواهى و شهادت می‌دهم كه محمد رسول خدا (صلّى الله عليه و آله) شهيد از دنيا رفت، و به خدا نزد تو می‌آید، چون نزد تو آمد يقين كن، زيرا شيطان نمی‌تواند خود را به صورت او متمثل کند. سپس على عليه السلام دست ابوبكر را گرفت و پيغمبر صلّى الله عليه و آله را به او نشان داد، پيغمبر صلّى اللّٰه عليه و آله به ابوبكر فرمود: «به علی و يازده فرزند او ايمان آور، آنها (در وجوب اطاعت) مانند من هستند، به جز اینکه نبی نیستند و پيش خدا از آنچه در دست گرفته‌ای (خلافت مسلمين) توبه كن، زيرا ترا در آن حقى نيست.» سپس رفت و ديگر ديده نشد.

کتاب شریف کافی، شیخ کلینی رحمة الله علیه، (ط. اسلامیه) ج ۱، ص ۵۳۳

بَابُ مَا جَاءَ فِي اَلاِثْنَيْ عَشَرَ وَ اَلنَّصِّ عَلَيْهِمْ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ، حدیث ۱۳

تصوف در زمان امام رضا ع

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَيْهِ الْقُمِّيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ، قَالَ:، سَمِعْتُ رَجُلًا مِنَ الطَّيَّارَةِ يُحَدِّثُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ أَنَّهُ، قَالَ كُنْتُ فِي بَعْضِ اللَّيَالِي وَ أَنَا فِي الطَّوَافِ فَإِذَا نِدَاءٌ مِنْ فَوْقِ رَأْسِي يَا يُونُسُ إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا ج فَغَضِبَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) غَضَباً لَمْ يَمْلِكْ نَفْسَهُ ثُمَّ، قَالَ لِلرَّجُلِ اخْرُجْ عَنِّي لَعَنَكَ اللَّهُ وَ لَعَنَ مَنْ حَدَّثَكَ وَ لَعَنَ يُونُسَ بْنَ ظَبْيَانَ أَلْفَ لَعْنَةٍ يَتْبَعُهَا أَلْفُ لَعْنَةٍ كُلُّ لَعْنَةٍ مِنْهَا تُبْلِغُكَ قَعْرَ جَهَنَّمَ أَشْهَدُ مَا نَادَاهُ إِلَّا شَيْطَانٌ أَمَا إِنَّ يُونُسَ مَعَ أَبِي الْخَطَّابِ فِي أَشَدِّ الْعَذَابِ مَقْرُونَانِ وَ أَصْحَابَهُمَا إِلَى ذَلِكَ الشَّيْطَانِ مَعَ فِرْعَوْنَ وَ آلِ فِرْعَوْنَ فِي أَشَدِّ الْعَذَابِ سَمِعْتُ ذَلِكَ مِنْ أَبِي (ع) قَالَ يُونُسُ فَقَامَ الرَّجُلُ مِنْ عِنْدِهِ فَمَا بَلَغَ الْبَابَ إِلَّا عَشْرَ خُطًا حَتَّى صُرِعَ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ وَ قَدْ قَاءَ رَجِيعَهُ وَ حُمِلَ مَيِّتاً، فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) أَتَاهُ مَلَكٌ بِيَدِهِ عَمُودٌ فَضَرَبَ عَلَى هَامَتِهِ ضَرْبَةً قُلِبَ فِيهَا مَثَانَتُهُ حَتَّى قَاءَ رَجِيعَهُ وَ عَجَّلَ اللَّهُ بِرُوحِهِ إِلَى الْهَاوِيَةِ وَ أَلْحَقَهُ بِصَاحِبِهِ الَّذِي حَدَّثَهُ، بِيُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ، وَ رَأَى الشَّيْطَانَ الَّذِي كَانَ يَتَرَاءَى لَهُ. (رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: ۳۶۳)

دیگر گروه‌های منحرف

واقفه، معتزله، زیدیه، غلات

امام رئوف

الرَّيَّانُ بْنُ الصَّلْتِ قَالَ: لَمَّا أَرَدْتُ الْخُرُوجَ إِلَى الْعِرَاقِ وَ عَزَمْتُ عَلَى تَوْدِيعِ الرِّضَا ع فَقُلْتُ فِي نَفْسِي إِذَا وَدَّعْتُهُ سَأَلْتُهُ قَمِيصاً مِنْ ثِيَابِ جَسَدِهِ لِأُكَفَّنَ بِهِ وَ دَرَاهِمَ مِنْ مَالِهِ أَصُوغُ بِهَا لِبَنَاتِي خَوَاتِيمَ فَلَمَّا وَدَّعْتُهُ شَغَلَنِي الْبُكَاءُ وَ الْأَسَفُ عَلَى فِرَاقِهِ عَنْ مَسْأَلَةِ ذَلِكَ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ صَاحَ بِي يَا رَيَّانُ ارْجِعْ فَرَجَعْتُ فَقَالَ لِي أَ مَا تُحِبُّ أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكَ قَمِيصاً مِنْ ثِيَابِ جَسَدِي تُكَفَّنُ فِيهِ إِذَا فَنِيَ أَجَلُكَ أَ وَ مَا تُحِبُّ أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكَ دَرَاهِمَ تَصُوغُ بِهَا لِبَنَاتِكَ خَوَاتِيمَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي قَدْ كَانَ فِي نَفْسِي أَنْ أَسْأَلَكَ ذَلِكَ فَمَنَعَنِي الْغَمُّ بِفِرَاقِكَ فَرَفَعَ ع الْوِسَادَةَ وَ أَخْرَجَ قَمِيصاً فَدَفَعَهُ إِلَيَّ وَ رَفَعَ جَانِبَ الْمُصَلَّى فَأَخْرَجَ دَرَاهِمَ فَدَفَعَهَا إِلَيَّ وَ عَدَدْتُهَا فَكَانَتْ ثَلَاثِينَ دِرْهَماً.

زیارت امام رئوف

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَا يَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ.

قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي وَ شُطُونِ مَزَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ قَالَ سَعْدٌ وَ سَمِعْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْ صَالِحِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَدَانِيِّ.

خاطره‌ی مهندس گرایلی، سازنده‌ی تونل کندوان

شعر دعبل خزاعی

قَالَ لَهُ الرِّضَا ع أَ فَلَا أُلْحِقُ لَكَ بِهَذَا الْمَوْضِعِ بَيْتَيْنِ بِهِمَا تَمَامُ قَصِيدَتِكَ فَقَالَ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ ع

وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ تَوَقَّدُ فِي الْأَحْشَاءِ بِالْحُرُقَاتِ

إِلَى الْحَشْرِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ قَائِماً يُفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ وَ الْكُرُبَاتِ

فَقَالَ دِعْبِلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْقَبْرُ الَّذِي بِطُوسَ قَبْرُ مَنْ هُوَ فَقَالَ الرِّضَا ع قَبْرِي وَ لَا تَنْقَضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى تَصِيرَ طُوسُ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ زُوَّارِي أَلَا فَمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي بِطُوسَ كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْفُوراً لَه.

ذکر مقتل