درس ۹ اسماء و صفات جلسه ۲۰

از wikithaqalayn
پرش به: ناوبری، جستجو

۱۳ سپتامبر ۲۰۲۰


توسط گروه تدوین پیاده شد باید وارد شود

متن درس

فظهر من هذه الاحادیث انّهم علیهم‌السلام یتحاشون و یتحذّرون عن القول بالنّسب العلمیّة في مرتبة الذّات و عن القول بالعلم مع المعلوم لکونه نحو تعیّنٍ و انقسامٍ وهميّ أو عقليٍ فان الذّات المضافة إلی هذه المهیّة و العین الثّابت و لو بالاضافة العلمیّة غیرُ الذّات المضافة إلی مهیّة اخری؛ فلهذا تکرَّر فی الأحادیث القول بالعلم بلا معلوم و هو العلم الطلاقيّ الّذي لیس له تعیّن و لو بالنّسبة إلی المهیّات المستجنّة قبالاً للعرفاءِ القائلین بالعلم الاجماليّ في عین الکشف التفصیليّ و شهود المفصّل مجملاً، فانّه یستلزم کون العلم مع المعلوم و هو مخالف لواحدیّته تعالی و احدیّته. و هذا العلم الطلاقيّ الّذي تکرّر فی الأحادیث و الأئمّةُ علیهم‌السلام کانوا مصرّین علیه، انّما هو من مفاخر شرع الاسلام و معالی معارفه الرّبوبیّة و قد أوضحناه في مبحث العلم غایة التّوضیح و بیّنّاه حق التّبیین فان ساعدنا التّوفیق نذکره ان شاء الله فیما سیأتی.

علم بلامعلوم

… وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ… فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومُ…[۱]

ظاهر لفظ ما را به یکی از دو معنا می‌رساند:

علم حق متعال به مخلوقات قبل از حدوث آنها

علم خداوند به مخلوقات قبل از حدوث آنها یعنی خداوند متعال قبل از اینکه من خلق بشوم می‌دانسته که من در فلان زمان خلق می‌شوم و بعد در فلان زمان هم فوت می‌کنم و به تمام جزئیات افعال من هم عالم بوده است. به عبارت دیگر علم به جمیع مخلوقات قبل از اینکه آنها معلوم خارجی شوند؛ قبل از اینکه تحقق بیرونی پیدا کنند.

عدم وجود ماهیات در علم حق متعال

بدین معنا که ماهیت و عین ثابت مخلوقات در علم ذاتی خدای متعال حضور ازلی و ابدی ندارد. خدا عالم است بدون اینکه معلومات تعین علمی در علم خدا داشته باشند. به عبارت دیگر علم بلامعلوم یعنی علم، ذاتی خداست بدون اینکه معلومی در ذات خدا باشد.

  • در مکتب مرحوم میرزا، معنای اول تفسیر علم بلامعلوم نیست؛ البته برداشت اول غلط نیست ولی منظور این عبارت، این نیست. علم بلا معلوم، علم خدای متعال به مخلوقات قبل از خلق آنها نیست. الان هم مخلوقات در ذات خدا تعیّن علمی ندارند.
  • علم بلامعلوم از منظر مرحوم میرزا برای رد این مفهوم فلسفی است که عین ثابت مخلوقات به نحو ماهوی در علم ذاتی خداوند حضور ابدی، آن گونه که محی الدین و ملاصدرا و پیروانشان عنوان می‌کنند، ندارند. به عبارت دیگر مخلوقات در ذات خداوند تعیّن علمی ندارند.
  • وجود ماهیات در علم ذاتی خدا ایجاد تقسیم و ترکیب می‌کند که غلط است.
  • حدیثی در تایید معنای دوم علم بلامعلوم:

سَأَلَهُ عِمْرَانُ الصَّابِي فِي مَجْلِسٍ كَبِيرٍ جَمَعَ لَهُ الْمَأْمُونُ فِيهِ مُتَكَلِّمِي الْمِلَلِ كُلَّهُمُ الْمُخَالِفِينَ لِلْإِسْلَامِ فَخَصَمَ جَمِيعَهُمْ وَ الْخَبَرُ طَوِيلٌ وَ الْمَجْلِسُ مَشْهُورٌ ذَكَرْنَا مِنْهُ مَا اقْتَضَاهُ الْكِتَابُ قَالَ لَهُ عِمْرَانُ الصَّابِي أَخْبِرْنِي نُوَحِّدُ اللَّهَ بِحَقِيقَةٍ أَمْ نُوَحِّدُهُ بِوَصْفٍ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع إِنَّ النُّورَ الْبَدِي‏ءَ الْوَاحِدَ الْكَوْنَ الْأَوَّلَ وَاحِدٌ لَا شَرِيك‏ لَهُ وَ لَا شَيْ‏ءَ مَعَهُ فَرْدٌ لَا ثَانِيَ مَعَهُ [و] لَا مَعْلُومٌ وَ لَا مَجْهُول وَ لَا مُحْكَمٌ وَ لَا مُتَشَابِهٌ وَ لَا مَذْكُورٌ وَ لَا مَنْسِيٌ وَ لَا شَيْ‏ءٌ يَقَعُ عَلَيْهِ اسْمُ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْيَاء‏…[۲]

  • در عین اینکه خدا جاهل نبود اما معلوم بودن اینها نزد حق به معنای تعین داشتن این ماهیات در ذات خداوند نیست.

… فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومُ…

وقتی خدا خلق کرد آن علمی که خدا داشت تحقق بیرونی پیدا کرد و بر معلوم واقع شد. کلاس ما که امروز تشکیل شد آنچه که در علم ذاتی خدا رفته بود، «وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومُ» بدون اینکه علت فعلی افعال ما باشد.

علم بلامعلوم و ذات اضافه در فلسفه

فلاسفه علم بلامعلوم را رد می‌کنند و به جای آن علم را مطلقا ذات اضافه می‌دانند. آنها علم را یک کیفیت نفسانی و ذات اضافه می‌دانند یعنی علم باید حتما اضافه‌ای داشته باشد. علم به چیزی باید باشد. علم به خانه، علم به سفر… علم یک "به" می‌خواهد؛ یعنی معلومی باید باشد تا حقیقت علم از طریق اضافه به آن معلوم حاصل شود.

  • ما در معارف متعقد هستیم علم بدون ذات اضافه (علم بلا معلوم) هم امکان پذیر است. مرحوم میرزا می‌فرمایند ما چون به علم خدا ورودی نداریم، نمی‌توانیم در مورد آن گفتگو کنیم زیرا صحبت از علم خدا نیازمند ورود در حیطه ذات می‌باشد که خط قرمز معارف است. ورود در حیطه ذات تنها نتیجه‌اش تصور خدای ذهنی است نه آن خدای واقعی که غلط است.
  • برای اینکه نشان دهیم که فلسفه در باره حقیقت علم خدا دچار اشتباه شده‌ است که آن را ذات اضافه می‌داند ثابت می‌کنیم نه تنها در علم خدا بلکه در علم بشر هم ما علم بلامعلوم داریم یعنی علمی که ذات اضافه نباشد. مرحوم میرزا در این باره از مهارت‌ها مثال می‌زنند. به عنوان مثال مهارت رانندگی در ابتدای تعلیم آن به صورت ذات اضافه است و نیازمند تصور ذهنی است ولی بعدا که انسان در آن خبره شد، حتی بدون تصور ذهنی هم فرد مشغول به رانندگی می‌شود که این نمونه‌ای از علم بدون ذات اضافه یا همان علم بلامعلوم است. به عبارت دیگر در مهارتها علم اضافه ندارد. پس وقتی بشر می‌تواند واجد علم بلامعلوم شود به نحو اولی این قضیه رد ادعای فلسفه در مورد محال بودن بلامعلوم بودن علم ذاتی خداوند می‌نماید.

تناقض علم ذات اضافه با روایات

لازمه ذات اضافه بودن علم ذاتی خداوند این است که مضاف علم که ماهیات (اعیان ثابته) است در ذات خداوند تعیینات ابدی و ازلی تشکیل دهند که روایات ما این را رد می‌کنند زیرا این قضیه ایجاد انقسام و ترکیب در ذات خداوند می‌نماید.

  • فلاسفه هم این را قبول دارند که اضافه محدودیت می‌آورند. یعنی استدلال حاج آقا در مشهدین را فلاسفه رد نمی‌کنند. نفی اضافه محدودیت و تعین می‌آورد.

تناقض با علم ذاتی حق متعال

… وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ…

تناقض با صمدانیت حق

… وَ خَالِقُنَا لَامَدْخَلَ لِلْأَشْيَاءفِيه‏…[۳]

تناقض با احدی‌الذات بودن حق

… لِأَنَّهُ وَاحِدٌ وَ احِدِيُّ الذَّاتِ، وَ احِدِيُّ الْمَعْنى…‏[۴]

تناقض با نوری الذات بودن حق

… وَ اللَّهُ نُورٌ لَا ظَلَامَ فِيه‏…[۵]

از آن جهت که ماهیات و اعیان ثابته ظلمانی الذات هستند در حقیقت نوری ذات حق، ظلمت راه ندارد.

جری و تطبیق در روایات اهل بیت

روایات اهل بیت علیهم‌السلام جری و تطبیق دارند؛ یعنی در طول سنین و دهور جاری هستند. مثل خورشیدی که بر هرچیزی می‌تابد خیلی مطالب را از خیلی مکاتب روشن می‌کند، رد می‌کند و یا غیر آن. اگر می‌گوییم حدیثی حرف عرفا را رد می‌کند بدین معنا نیست که کلام معصوم علیه‌السلام مصداق دیگری ندارد.

قدمت شبهه علم به ذات اضافه در فلسفه

حکما از قدیم الایام از قرن ۴ قبل از میلاد که ما خبر داریم معتقد به علم به ذات اصافه بودند. ارسطو در مورد مقولات عشر که یکی از آنها ۹ تا عرض است و یکی از ۹ تا عرض علم است معتقد بودند.

فان الذّات المضافة إلی هذه المهیّة و العین الثّابت و لو بالاضافة العلمیّة غیرُ الذّات المضافة إلی مهیّة اخری

فلاسفه هم این را قبول دارند که اضافه محدودیت می‌آورند. یعنی استدلال حاج آقا در مشهدین را فلاسفه رد نمی‌کنند. نفی اضافه محدودیت و تعین می‌آورد.

علم اطلاقی

فلهذا تکرَّر فی الأحادیث القول بالعلم بلا معلوم و هو العلم الطلاقيّ الّذي لیس له تعیّن و لو بالنّسبة إلی المهیّات المستجنّة قبالاً للعرفاءِ القائلین بالعلم الاجماليّ في عین الکشف التفصیليّ و شهود المفصّل مجملاً

  • عبارت دیگری برای علم بلا معلوم، "علم اطلاقی" است.
  • مقام جلاء: علم اجمالی در مقام ذات که اشیاء هنوز تفصیلا خلق نشده‌اند
  • مقام استجلاء: علم به اشیاء در مقام ظهور و کشف تفصیلی
  • آنچه ملاصدرا علم اجمالی در عین کشف تفصیلی می‌نامد عرفا از آن تعبیر به «شهود المفصّل مجملاً» می‌کنند یعنی خداوند حقایق تفصیلی را به علم ذاتی خودش به شکل مجمل می‌داند؛ چگونه؟ چون ماهیات در ذات خدا مستجن هستند. نعوذبالله

مشکلات لاینحل فلسفه در تاریخ

  • انکار علم خدا به جزییات
  • انکار معاد جسمانی
  • انکار حدوث

غزالی در کتاب تهافت الفلاسفة، فلاسفه را به را به جهت انکار این سه نکته: حدوث، معاد جسمانی و علم به جزئیات تکفیر کرده است.

تنزیه خدا از منظر ابن سینا

  • ابن سینا با بحث عقول عشره، پاسخ می‌گوید که خدا عامل عقل اول است و بقیه مخلوقات عقل اول هستند. لذا خدا علم به عالم ماده ندارد و این را معنای تنزیه حق متعال از عالم ماده می‌داند. لذا فقط عقل دهم (عفل فعال) از عالم ماده با خبر است.
  • سهروردی یک بیان دیگری دارد: علم خدا را علم عنائی می‌داند؛ یعنی علم خدا را عین معلوم می‌داند.
  • از نگاه
  • ملاصدرا هم با بحث اعیان ثابته محی الدین به این مطلب پاسخ داده است. او علم خدا را همراه با اعیان ثابته معرفی می‌کند. در واقع جایگزین می‌کند اشتباهی که ابن سینا کرده بود و خدا را جاهل به جزئیات نشان داده است. می‌گوید خدا علم اجمالی دارد قبل از ظهور اشیاء، خارجا در بیرون.

پانویس

  1. التوحيد (للصدوق)، ص: ۱۳۹
  2. تحف العقول، النص: ۴۲۴
  3. كافي (ط - دار الحديث) ۱: ۲۷۰
  4. كافي (ط - دار الحديث) ۱: ۲۷۱
  5. التوحيد (للصدوق)، ص: ۱۴۰