درس ۹ اسماء و صفات جلسه ۱۹
۶ سپتامبر ۲۰۲۰
توسط گروه تدوین پیاده شد باید وارد شود
محتویات
متن درس
عدم استجنان (!) الماهیّات فیه
منها عدم استجنان الماهیّات فیه تعالی و عدم اضافته تعالی إلی المخلوقات و المهیَات و لو… بالنّسب العلمیّة في مرتبة الذّات؛ فانّه تعالی نوريّ الذات و لیست فیه ظلمة المهیّات و الاعیان الثّابتة و هو صمديّ الذات لاینقسم و لایتجزّی و لا جوف له.
فعن التّوحید عن هرون بن عبدالملک قال سئل أبو عبدالله علیهالسلام و اللّه نورٌ لا ظلام فیه و حیّ لا موت لَهُ و عالمٌ لا جهلَ فیه و صمدٌ لا مَدْخَل فیه، ربّنا نوريّ الذّات حيُّ الذّات عالمُ الذّات صمديُّ الذّات.
و من المعلوم انّ المهیّات هي الظّلمات و هي الاموات والله تعالی خِلوٌ منها في کنه ذاته و الّا لکان نوراً مع الظّلام و حیّا مع الاموات و کذلک مقتضی صمدانیّته عدم الاستجنان و الّا لکان فیه مدخلاً و کان مجوّفا بالتّجوی العقليّ. فالقول بالثّابتات الازلیّة و الاعیان الموجودة بالوجود العلميّ مناقض لصمدیّته تعالی و لنورانیّته.
و عن التوحید عن جابر عن أبی جعفر علیهالسلام قال: إنّ الله تبارک و تعالی کان و لاشیءَ غیرهُ نوراً لا ظلامَ فیه و صادقاً لا کذب فیه و عالماً لا جهل فیه و حیّاً لا موتَ فیه و کذلک هو الیوم و کذلک لا یزال أبداً.
و الکذب المنفيّ في هذا الحدیث هي المهیّات فانّها کاذبات باطلات.
و عن التّوحید عن حمّاد بن عیسی (!!) قال: سألت أبا عبدالله علیهالسلام فقلتُ: لم یزل اللهُ یعلم؟ قال علیهالسلام: أنّی یکونُ یَعلم و لا معلومَ. إلی ان قال علیهالسلام: لم یزل الله علیماً سمیعاً بصیراً ذاتٌ علّامةٌ سمیعةٌ بصیرةٌ. و أیضاً عنه علیهالسلام: لم یزل الله عزوجل ربَّنا و العلم ذاتُه و لا معلومَ و السّمعُ ذاته و لا مسموعَ و البصرُ ذاته و لا مبصرَ و القدرة ذاتُه و لا مقدور الخبر.
(!) استجنان به معنای پنهان بودن و مخفی بودن میباشد.
(!!) حماد بن عیسی از بزرگان اصحاب امام صادق علیهالسلام بودند.
عدم استجنان ماهیات در ذات، ششمین و آخرین تفاوت بین اندیشه عرفا و حکما با بیان کتاب و سنت در بحث توحید میباشد.
ماهیات و اعیان ثابته
اگر وجود یک شیء را از او بگیرید آنچه میماند ماهیت آن شیء است. حالا آن ماهیت را نمیتوانید تصور کنید مگر آنکه وجود ذهنی به آن بدهید. حقیقت اشیاء ماهیتشان است اما ماهیتشان بدون وجود به هیچ وجه قابل تصور و ترسیم و تحقق نیست.
عرفا به آنچه که حکما ماهیت مینامند، عین ثابت میگویند که در کتاب و سنت از آن تعبیر به ظل اشیاء میشود. محیی الدین و به تبع او ملاصدرا معتقدند که ماهیات همه ممکنات (ملکوتی و مادی)، طیب و خبیث، کل ما سوی الله ازلا و ابدا در ذات خداوند مستجن (پنهان) است و این را معنای علم ذاتی خداوند میدانند.
بطلان ذاتی بودن ماهیات
ناسازگاری با صمدانیت حق
لازمه استجنان ماهیات در ذات خداوند با صمدانیت حق متعال سازگاری ندارد زیرا خداوند متعال که درون ندارد، جوف ندارد، تا در درون خدا ماهیات مستجن باشند.
پیدایش انقسام در ذات حق
لازمه اعتقاد به استجنان ماهیات در ذات، انقسام و ترکیب ذات است زیرا ماهیت من غیر از ماهیت این دیوار و پرده است و وقتی همه اینها مستجن در ذات خداوند باشند این انقسام و ترکیب در ذات خداوند متعال به وجود میآورد که با وحدانیت حق متعال سازگاری ندارد
لذا ما میگوییم که در عین اینکه خداوند جاهل به چیزی نیست هیچ معلومی در ذات خدا متعین نیست. ماهیت هیچ معلومی ممتاز از معلوم دیگر در ذات خداوند مشخص و متعین نخواهد بود.
ذات خداوند به هیچ مخلوق و ماهیتی قابل اضافه نیست ولو به نسبت علمی در مرتبه ذات یعنی حتی این هم غلط است اگر بگوییم خداوند عالم به کلاس ما است، خدا میداند که در کلاس ما الان چه کسی غایب است زیرا یک نسبت و اضافهای ایجاد میکنیم بین علم ذاتی حق و ممکنات. نسبت و اضافه به ذات خداوند حد میزند لذا ذات خداوند قابل نسبت دادن و اضافه کردن نیست و به جای آن ما جهل را از خداوند تنزیه میکنم لذا به جای اینکه بگوییم خداوند میداند چه کسی در کلاس ما غایب است میگوییم خداوند به چیزی جاهل نیست.
منها عدم استجنان الماهیّات فیه تعالی و عدم اضافته تعالی إلی المخلوقات و المهیَات و لو… بالنّسب العلمیّة في مرتبة الذّات
اضافه و نسبت محدودیت میآورد و خداوند را از اطلاق میاندازد. نسبت علمی ایجاد تعیین میکند
فانّه تعالی نوريّ الذات و لیست فیه ظلمة الماهیّات و الاعیان الثّابتة
نوری الذات بودن خداوند که تعبیر روایات است با ماهیات سازگاری ندارد زیرا ماهیات، باطلة الذوات و ظلمانی الذات هستند و در ذات ایجاد ظلمت میکنند زیرا اینها نبودند بعد ایجاد شدند. لذا ماهیات جایی در ذات خداوند ندارند.
و هو صمديّ الذات لاینقسم
لازمه تفاوت ماهیات ایجاد انقسام در ذات خداوند هستند که این هم غلط است.
و اللّه نورٌ لا ظلام فیه
همه فلاسفه ماهیات را مظلم الذات میدانند. وقتی الله تعالی نوری است که لا ظلام فیه پس لا ماهیة فیه پس اعیان ثابته ازلا و ابدا در ذات خداوند جایی ندارند.
و صمدٌ لا مَدْخَل فیه
یعنی خدا داخل ندارد پس اعیان ثابته مستجن در ذات مدخل در خدا میشوند که این با صمدانیت حق سازگاری ندارد
با دقت در عبارات حدیث هارون بن عبدالملک در مییابیم که امام علیهالسلام صفات باری تعالی را تنزیهی بیان کردهاند: «ربّنا… حيُّ الذّات»
ماهیات، اموات و معدومة الذوات هستند و به اعطای وجود موجود میشوند در حالی که خداوند حیای است که معدوم و ممیتی در او نیست
تفاوت صمد و صمدانیت
صمدانیت مبالغه در صمدیت است.
حدوث ما سوی الله
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَا شَيْءَ غَيْرُه
این عبارت اثبات حدوث ما سوی الله میکند آن هم حدوث زمانی و نه ذاتی. حدوث زمانی موضع متکلمین و محدثین است. حدوث ذاتی توجیهی است که حکما دارند که مجردات و عقول گرچه از حیث قدم و ازل با خداوند معیت دارند ولی فرقشان این است که خداوند در رتبه علت است و عقول در رتبه معلول. بنابراین فقط تفاوت در رتبه دارند که این توجیه حکما با این حدیث نمیسازد. در این عبارت، لای نفی جنس به کار رفته است که قویترین لا در زبان عربی است بنابراین همه مصنوعات مسبوق به عدم هستند و پس حادث هستند و هرگز با خداوند شریک در قدم و ازلیت نخواهند بود.
توهم وحدت وجود و موجود
… وَ كَذَلِكَ هُوَ الْيَوْمَ وَ كَذَلِكَ لَا يَزَالُ أَبَدا…[۱]
عرفا عبارت فوق را به «كَانَ وَ لَا شَيْءَ غَيْرُه» برمیگردانند و میگویند که الان هم غیر از خدا وجود ندارد و از آن برداشت وحدت و موجود میکنند در حالی که این عبارت به «كَانَ وَ لَا شَيْءَ غَيْرُه» برنمی گردد بلکه محدود به «نُوراً لَا ظَلَامَ فِيهِ وَ صَادِقاً لَا كَذِبَ فِيهِ وَ عَالِماً لَا جَهْلَ فِيهِ وَ حَيّاً لَا مَوْتَ فِيه» میباشد. این ۴ صفت نورا، صادقا، عالما و حیات صفات شی هستند و به «لَا شَيْءَ غَيْرُه» بر میگردند.
برای رد ادعای عرفا، مرحوم سید هاشم حسینی در تعلیق کتاب توحیددر ذیل این حدیث عبارت «وَ لَا شَيْءَ غَيْرُه» را جمله معترضه بین کلمه نور - که خبر کان است - و کلمه کان میداند. دلیل این مطلب هم وجود حرف «واو» قبل از «لَا شَيْءَ غَيْرُه» است که نشان از معترضه بودن عبارت «وَ لَا شَيْءَ غَيْرُه» دارد و اینکه ۴ عبارت بعدی صفت برای شیء میباشند.
ایشان میفرمایند:
«نورا» خبر كان، و قوله: «و لا شيء غيره» جملة معترضة بينهما، كذا قيل و ليس بصحيح لان الواو لغو حينئذ، بل الصحيح أن كان تامّة، و الجملة معطوفة عليها و «نورا» مع ما بعده من المنصوبات أحوال لفاعل كان، و على هذا فمعنى قوله: «و كذلك هو اليوم» أنه اليوم كان و لا شيء غيره، أي بحقيقة الشيئية التي هي كونه نورا لا ظلام فيه [۲]
… أَنَّى يَكُونُ يَعْلَمُ وَ لَا مَعْلُوم…[۳]
معلومی در ذات خدا نبود یعنی علم ذاتی خداوند نسبتی نداشت. ولی مسلم علم خدا حادث نیست. ولی در عین اینکه علم خدا ازلی است معلومی ازلی نیست.
صفات ذات و صفات فعل
در لسان روایات حدود ۲۰ تعبیر وجود دارد من جمله مثبت، موجود، نور، حی، عالم، صمد، صادق، سمیع، بصیر و قادر که به ذات حق تعالی نسبت داده شدهاند. از طرفی ما میبینیم که در لسان روایات اسماء و صفات ازلا به ذات خداوند نسبت داده نشدهاند. پس راه جمع این دو گونه احادیث چیست؟ صفاتی را که نمیشود که از خداوند متعال نفی کرد دانشمندان به جهت ضیق لفظ تعبیر به صفات ذات میکنند. اما آنهایی که میشود از خدا سلب کرد مانند خدا بود و خلقی نبود، رحمتی نبود، کلامی نبود از انها تعبیر به صفت فعل و حادث میکنند. به عبارت دیگر نفی صفات فعل از ذات خداوند نقصی برای ذات خداوند نخواهد بود.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ مَاجِيلَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ الْخَزَّازِ الْكُوفِيِّ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ رَبَّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ «۱» وَ السَّمْعُ عَلَى الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُتَكَلِّماً قَالَ إِنَّ الْكَلَامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَيْسَتْ بِأَزَلِيَّةٍ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مُتَكَلِّم[۴]
نفی ذاتی بودن اسماء و صفات
به طور کلی اسماء و صفات خداوند هیچ کدام ذاتی او نیستند. روایات ما مطلقا ذات خداند متعال را قابل تسمیه و توصیف ندانستهاند. ما میتوانیم این دسته از روایات را به شش گروه تقسیم کنیم که همگی از جهات مختلف نشان از ذاتی نبودن اسماء و صفات دارند:
- حدوث اسماء و صفات
- غیریت اسم و مسمی و صفت و موصوف
- ۹۹ اسم (که اگر اسم را عین ذات بدانیم، ذات خداوند مرکب میشود)
- پرستش اسم کفر است
- اهل بیت اسماء خداوند است – که غلو پیش میآید
- قبل از خلقت خدا اسم و صفتی نداشت
پس این عبارات «نوری الذات» یا «البصر ذاته» را چه کار کنیم؟
اینها را به سلب سلب و یا تنزیهی معنا میکنیم. اینها را اصطلاحا ذاتی مینامیم نه بدین معنا که این صفات درون ذات خدا و عین ذات خدا هستند بلکه بدین معنا که نقطه مقابل اینها را نمیتوان به خدا نسبت داد. مرحوم صدوق در کتاب توحید مطلب را این طور توضیح دادهاند:
قال محمد بن علي مؤلف هذا الكتاب رضي الله عنه إذا وصفنا الله تبارك و تعالى بصفات الذات فإنما ننفي عنه بكل صفة منها ضدها فمتى قلنا إنه حي نفينا عنه ضد الحياة و هو الموت و متى قلنا إنه عليم نفينا عنه ضد العلم و هو الجهل و متى قلنا إنه سميع نفينا عنه ضد السمع و هو الصمم و متى قلنا بصير نفينا عنه ضد البصر و هو العمى و متى قلنا عزيز نفينا عنه ضد العزة و هو الذلة و متى قلنا حكيم نفينا عنه ضد الحكمة و هو الخطأ و متى قلنا غني نفينا عنه ضد الغنى و هو الفقر و متى قلنا عدل نفينا عنه الجور و الظلم و متى قلنا حليم نفينا عنه العجلة و متى قلنا قادر نفينا عنه العجز و لو لم نفعل ذلك أثبتنا معه أشياء لم تزل معه و متى قلنا لم يزل حيا عليما سميعا بصيرا عزيزا حكيما غنيا ملكا حليما عدلا كريما فلما جعلنا معنى كل صفة من هذه الصفات التي هي صفات ذاته نفي ضدها أثبتا أن الله لم يزل واحدا لا شيء معه و ليست الإرادة و المشية و الرضا و الغضب و ما يشبه ذلك من صفات الأفعال بمثابة صفات الذات لأنه لا يجوز أن يقال لم يزل الله مريدا شائيا كما يجوز أن يقال لم يزل الله قادرا عالما [۵]
پرسش و پاسخ
- چرا در قرآن بیش از ۶۰ مورد خداوند متعال خودش را «بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم» معرفی کرده است که دقیقا اضافه است و یک نسبت علمی است. و عبارت خدا به چیزی جاهل نیست کمتر گفته شده است. ما این را با بحث عدم استجنان ماهیات در ذات خداوند چگونه توضیح میدهیم؟
ما قرآن را با کمک بیان «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» معنا میکنیم. در غیر نصوص قرآن ما نمیتوانیم بقیه قرآن را جز بیان من عنده علم الکتاب و راسخان قرآن معنا کنیم.
لذا در کلام معصوم علیهالسلام «إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم» یعنی خداوند به چیزی جاهل نیست لذا معصوم علیه السلام علیم را تنزیهی معنا کردهاند. یعنی اضافه برای خداوند نمیآوریم و این عبارات را سلبی و تنزیهی معنا میکنیم.
… فَقَوْلُكَ إِنَّ اللَّهَ قَدِيرٌ خَبَّرْتَ أَنَّهُ لَا يُعْجِزُهُ شَيْءٌ فَنَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ الْعَجْزَ وَ جَعَلْتَ الْعَجْزَ سِوَاهُ وَ كَذَلِكَ قَوْلُكَ عَالِمٌ إِنَّمَا نَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ الْجَهْلَ وَ جَعَلْتَ الْجَهْلَ سِوَاه…[۶]
از طرف دیگر خداوند متعال خواسته است به این شیوه اقامه کند حجت خودش را یعنی مردم را در این اختلافات فکری و معارفی نیازمند حجت خدا بکند تا بدین ترتیب حجت خدا را اقامه کرده باشد. لذا اگر خدا میخواست همه چیز را منصوص و محکم بیان کند به طوری که کسی با کسی اختلاف نکند حجت خدا به علماش از بقیه ممتاز و اقامه نمیشد.
- آیا میتوانیم بگوییم که «بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم» اشاره به علم مشیت که مخلوق است داشته باشد مخصوصا که تعبیر شیء به کار رفته است و شیء در مقام مشیت است؟
علم مشیت چون فعل خداوند است و حادث است لذا آن نسبت بردار است بر خلاف ذات خداوند که نسبت بردار نیست. خدا این را میداند یعنی آن در ام الکتاب ثبت و ضبط و مکتوب است ولی ما وقتی میگوییم «إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم» اشاره به علم مشیت دارد نه علم ذات باید دلیل و یا قرینهای از روایات بیاوریم و همین طوری نميتوانیم بگوییم
- آیا در آیه آیة الکرسی میتوانیم بگوییم عبارت «لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء» اشاره به علم مشیت دارد نه علم ذاتی؟
بله میتوانیم بگوییم زیرا خود آیه تصریح دارد و منصوص در مشیت است
- حرف «ب» را در عبارت «إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم» چگونه معنا میکنیم؟ اگر به نسبت معنا کنیم که نمیشود زیرا علم خداوند بلامعلوم است پس آیا نمیتوانیم نتیجه بگیریم من منظور از علم در این آیه علم فعلی و مشیت است نه علم ذاتی؟
باید ببینیم اهل بیت چگونه این را فهمیدهاند و به چی معنا کردهاند. باز هم تاکید میکنم در بحث قرآن مانند کلامهای دیگر رفتار نکنیم. قرآن کلام الله است لیس بکلام البشر.
… إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقرآن مَنْ خُوطِبَ بِه…[۷]
قرآن را کسی میفهمد که مخاطب قرآن است یعنی نبی اکرم صلی الله علیه و آله. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْم[۸]
این قرآن برای من و شما متشابه است ولی برای اوتوا العلم کاملا بیّن است لذا ما باید از آنها بپرسیم. این یکی از تفاوتهای اساسی بین مکتب محدثین و فقهای شیعه و دانشمندانی است که تفسیر قرآن به قرآن میکنند. در لسان روایت از تفسیر قرآن به قرآن تعبیر ضرب قرآن به قرآن شده است که مردود است.